بخش قمارباز و بلاگر ذهنم با بخش اصلی ذهنم مصاحبه ای کرده است که ذیلا درج می شود!:

مدتی است اینجا کمتر می نویسی! این وبلاگ بعد از انتخابات ایجاد شد و سن آن به اندازه جنبش اعتراضی بعد از انتخابات است. حالا که بعد از مدتها آتش زیر خاکستر جنبش شعله ای به خود دیده، نمی خواهی دوباره فعال شوی؟!

همین که اینجا هستم خودش فعالیت است دیگر! در ثانی، فعال شوم برای چه؟! می خواهی به کشتن مان بدهی؟ جنبش و شور و شوق همراه آن که به قول خودت در محاق بود و مشکلات زندگی و دلتنگی ها و سرخوردگی های ناشی از آنها هم که پرزور و پرشمار. جایی برای وبلاگ نوشتن می ماند؟!

همین الآن مدتی است که دنبال خانه هستم، چون موعد اجاره خانه مان سرآمده! همین یکی کافی نیست تا جایی برای این کارها نباشد؟!

ولی بالاخره به قول خودت فعلا اینجا هستی!

بله. فضای سیاسی بسیار ملتهب شده و جنبش جان تازه ای گرفته و این، اثر می گذارد. ضمن اینکه همین مساله آخری _ دنبال خانه گشتن _ که گفتم؛ یک جورهایی طبقه واقعی مرا به خودم دوباره فهماند! می دانی!؟ آدم تا در موضع تعاملات طبقاتی قرار نگیرد، آگاهی طبقاتی مقتضی را پیدا نمی کند. این، الآن در وجود من بسیاری از صبغه های سیاسی مطالبات و طرح هایم را رنگ اقتصادی داده. همین خودش آدم را داغ می کند، و فعال و معترض.

خب! خوب شد یک اصلاح طلب دیگر احوالاتش دارد به مردم نزدیک می شود!

شاید.  رد نمی کنم. مشکلات و مطالبات و تمایلات سیاسی شاید بیشتر ذهنی و تزئینی باشند ولی نیازهای اقتصادی، عینی و حیّ و حاضرند. و شور دیگری در آدم بر می انگیزانند. چه زمانی که امیدوار به تغییر هستی، انرژی مضاعف داری. و چه وقتی که از یاس، منکوب و مچاله می شوی. انگیزه بیشتر برای تهوّر داری. دوسه روز پیش به خودم می گفتم اگر پای جان موسوی وسط آمد، می روم جان خودم را هم می گذارم وسط! هم شرافتش بیشتر است هم راحتش!!

گریزگاه خوبی شد برای سوال های روز!  نمی ترسی که جنازه ات بر شانه بسیجیان حکومتی تشییع شود؟!!

نه خب!! فکر همه جایش را باید کرد دیگر! قبلا مفصل صحبت می کنم و ضبط می کنم تا بعد از آن منتشر شود. اگر هم مصادره شدیم چه غم!!

به گمان من هر خدعه و رذالت و پستی جدیدی که اینها از خودشان نشان می دهند، چیزی را بواقع از وجودشان می کاهـــد و می کند؛ که مهم است و تاثیر دارد. یکی نوشته بود «می گفتیم تخم مرغ دزد شتر دزد می شود؛ حالا رای دزد شهید دزد شده»! همین کمالی که اینها یافته اند در جهت رذالت، تکلیف شان را بیشتر و بهتر مشخص می کند. حالا ما هم یکی از این شهدای مصادره ای باشیم، چه باک!

به نظرت مردم این سناریوی شهید دزدی را باور می کنند؟

کدام مردم؟ مردم ما یا مردم آنها؟! آن کسی که به آنها اعتماد داشته، هنوز هم سخت است قبولاندن این پستی به او. آن کسی هم که به آنها بدبین بوده  که تکلیفش الآن روشن است.

پس حسنی که برای پیشرفت و کمال آنها در جهت رذالت قائل شدی چه می شود؟

آن پیشرفت در عمق وجود خودشان دارد رخ می دهد و مرتبط با احساس و موضع عاجل مردمشان نیست. وقتی در رذالت به اوج برسند، جدایی مردمشان از آنها ساده می شود و تا رسیدن به آن اوج باید پله پله بالا بروند.

ضمن آنکه بالاخره بخشی از مردمشان هم از جنس خودشان اند!

این تقسیم بندی ای که می کنی بین مردم مان و مردم شان! به نظرت جالب و مثبت است؟! تفرقه و شکاف بین یک ملت چه لطفی دارد؟

لطفی ندارد. به نظر من این تفرقه را آنها ایجاد کرده اند. یعنی تفاوت و تکثر ملایم و طبیعی را تبدیل به تقابل و قطبیت شدید و غیر طبیعی کرده اند. من نه این را می پسندم، نه از افزایش این شکاف خوشحال می شوم.

به نظرت فراخوان موسوی و کروبی برای راهپیمایی ۲۵بهمن در جهت تعمیق این شکاف نبود؟

شاید عملا به این منتهی بشود ولی قصد آنها را این نمی دانم.

یعنی آنها از تبعات و لوازم تصمیمات خودشان مطلع نیستند؟

نه به این شدت؛ ولی در مورد این راهپیمایی گمان نمی کنم چندان برای پس از آن و نوع و نحوه بهره برداری از آن برنامه ای داشتند. من فکر می کنم مثل ریاست جمهوری خاتمی که ناگهان محقق شد و تا مدتها ایشان و اطرافیان شان در شوک بودند و بی برنامه؛ استقبال بیش از حد انتظار آقایان از این راهپیمایی معادلات را به هم ریخت. و حکومت را هم شدیدا عصبی کرد.

چطور؟

گمان می کنم، آقایان قصد داشتند اولا از مجوز نگرفتن این راهپیمایی بهره برداری کنند و بعد جمعیتی اندک، نهایتا ۷، ۸، ۱۰ هزار نفر  بیایند و همین، سرمایه چانه زنی و احیاء جنبش و ادامه کار شود و ماجرای "سرلشگر بی لشگر" را هم کنار بزند. اما استقبالی که شد و شدت عصبانیت مردم و تندی شعارها، عصبانیت حاکمیت را هم در پی داشت. در حالی که آقایان به گمانم فکری برای این شق ماجرا نکرده اند.

اصل قضیه به این بر نمی گردد که آنها در نهایت دنبال سقوط نظام نیستند و فاصله شان با بدنه جنبش که به این سمت رفته، زیاد شده؟

چرا. همین است. تظاهرات بالاخره رفتار تندی است به حاکمیت. خصوصا در شرق و جهان سوم. آن هم تظاهراتی که معلوم است قرار است در آن شعار مرگ بر راس حاکمیت بدهند. و این با اصلاح از درون و اجرای بدون تنازل قانون اساسی ای که اصل ولایت فقیه را در خود دارد، چندان سازگار نیست.

اسم از خاتمی بردی. به نظر می رسد او در عمل به این نگاه اصلاح طلبانه وفادار مانده.

بله. موضع گیری هایش هم در همین چارچوب است و کم تناقض تر.

با آنکه از ابتدای جنبش هم بر اصلاح طلبی خود تاکید کرده، چرا مدام چوب آن دو نفر را می خورد و در همین عربده کشی های مجلس، مرگ بر خاتمی گفته می شود؟! اصلا با چه حساب کتابی تعداد سران فتنه می شود سه نفر؟!!

به گمانم از حسادت و عداوت است. اگر نزدیکی فکری اشخاص موثر و مشهور با جنبش و سران جنبش ملاک باشد که شاید بشود رقم سران فتنه را تا چند صد نفر بالا برد!

جرم خاتمی، محبوبیت سابق و فعلی اوست و بویژه ۲۰ و ۲۲میلیون رای واقعی و سالمی که داشت.

فکر می کنی او هم محاکمه شود؟

اگر آقایان موسوی و کروبی محاکمه شوند، امکان محاکمه او هم بالاست. هرچند عمیقا امیدوارم این اتفاق نیفتد.

من به دلیل علاقه قلبی ای که به موسوی و خاتمی دارم، بیش از آنکه به این فکر کنم که در صورت چه حادثه ای و چه اقدامی، نتیجه بهتری گرفته می شود؛ ملاحظه حال و سن و شرایط آنها را می کنم. این است که امیدوارم به هیچ نحو مشکل جدی برایشان پیش نیاید.

اگر مشکل جدی و حتی خیلی خیلی جدی برایشان پیش آمد! به نظرت واکنش مردم چیست؟ اصلا واکنش خودت چه خواهد بود؟

مردم را نمی دانم. شاید اعتراضات پراکنده ای بشود. ولی بعید می بینم خروش عمومی علیه این ماجرا شکل بگیرد. ولی برای خودم خیلی خیلی سخت خواهد شد.

من یا کشته می شوم  یا بسیار افسرده.

افسرده که گفتی حالا هم هستی!

نه! خیلی بیش از اینها! اگرچه احتمال اول هم شوخی و بی وجه نیست.

اگر قرار باشد روزی خدای نکرده میرحسین را آسیبی بزنند، زندگی خیلی سخت می شود. خیلی سخت.

ممنون. ببخشید که ناراحتت کردم. فعلا... یاعلی!